گفت کوي او کدامست درگذر / او سر پل گفت و کوي غاتفر
گفت دانستم که رنجت چيست زود / در خلاصت سحرها خواهم نمود
شاد باش و فارغ و آمن که من / آن کنم با تو که باران با چمن
من غم تو ميخورم تو غم مخور / بر تو من مشفقترم از صد پدر
هان و هان اين راز را با کس مگو / گرچه از تو شه کند بس جست و جو
ملکه شدن رفتارهای انسان در ظاهر و باطن او تاثیر میگذارد. هرچقدر انسان کوشش کند که عقاید باطنی و افکارش را مثل رازی در خودش حفظ کند، نشانههای ظریفی وجود دارد که انسانهای هوشیار آنها را میفهمند. دو بعد ظاهر و باطن انسان در این دنیا به این شکل تعریف شدهاند، که انسان میتواند در درون خودش صندوقچه اسراری تشکیل دهد، اما در دنیای واقعیت همه پنهان شدههای انسان روشن میگردد. مولانا در این داستان به ملکوتهای پنهانی انسانی اشاره میکند.
کانال مولوی خوانی پارچینا: @parchina
زندگی بدون نهنگ ممکن نیست: enahang.ir