
Video Player is loading.

شعر و دکلمه : محراب قلی پور سال ها مرگ های پی در پی سال هاست قبر کوچکی هستم عشق از ره رسید و من گفتم عشق تو کار می دهد دستم این کتاب شعر که می بینی روزگاری تمام من بوده تازیانه زدند و فهمیدم من به جام دو چشم تو مستم خار می شد دلم ولی هربار خار از دل جدا نمودم من این حقارت برای تو تا کی؟ آدمی بس حقیرم و پستم این غزل ها برای او بوده بی سرانجام و مرگ آلوده پیش چشمت به روی چوبه ی دار چشم از این جهان فرو بستم